الیناالینا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

الینا فرشته کوچک خوشبختی

جشن مهد کودک

                                                  عروسکم امسال هم  مهد برای آغاز سال تحصیلی در روز جهانی کودک  یه جشن عصرانه ترتیب داده بود که به مفصلی پارسال نبود اما به شما وروجک های شیطون خیلی خوش گذشت . برنامه با  از زیر قرآن رد شدن بچه ها شروع شد و بعد نمایش عروسکی . گل همیشه بهارم آقای مجری گفت : هر والدینی که بهتر دست بزنه و شعر ها رو با ما بخونه فرزندش رو میارم اینجا تا عروسک گردانی کنه !!!تو هم با نگرانی همش به ما نگاه میکردی تا مبادا دست نزنیم و وقتی که بابا به خاطر جواب دادن به م...
20 مهر 1392

سفر یک روزه به دماوند

       سربندان                                                               عروسک کوچولوی من  پنجشنبه 14 شهریور دای محسن ما رو به ویلاش توی دماوند دعوت کرده بود. ساعت 8صبح به همراه خاله فرح وخانواده و خاله فهیمه راه افتادیم حدود ساعت 11 رسیدیم به روستای سربندان . اصلا باور کردنی نبود تهران هوا خیلی گرم بود اما اونجا هوای ...
17 مهر 1392

سفر یک روزه به چالوس

      الینای عزیزم هر زمان که در مورد سفر رفتن صحبت میکنیم گذینه تو شمال و دریاست . اگر من یا بابا در مورد شهر دیگری نظر بدهیم فوری می پرسی دریا هم داره و اگر بگوییم نه فوری با قاطعیت میگویی من که اصلا دوست ندارم بریم بعد یه کم ناز میکنی و با خواهش میگی :بریم دریـــــــــا تورو خدا اگه منو دوست داری . من و بابا هم که جز شادی تو چیز دیگه ای نمیخواهیم  فوری کوتاه می آییم و قبول میکنیم . یکی از آن روزها صبح شنبه 30شهریور بود که به قصد شمال به قول معروف شال و کلاه کردیم و راه افتادیم بر عکس روز های گذشت جاده خلوت و رویایی بود و در طی مسیر حسابی خوش گذشت حدود ظهر بود که رسیدیم چالوس و بعد از خریدن جلیغه نجات ...
12 مهر 1392

کلاس اسکیت

                                                                                                  دختر ناز و قشنگم الهی قربونت برم من که دیگه برای خودت خانومی شدی و برا...
24 شهريور 1392

روز دختر

  تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . . الینای قشنگم عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته هایت برسی دخترم روزت مبارک ::           ای زیبا ترین گل هستی روزت مبارک    از هفته پیش تصمیم گرفتم روز دختر برای شما و مهتا یه جشن مفصل بگیریم اما به خاطر خستگی اثاث کشی دایی امیر و سفر یک روزه به دماوند فقط تونستم به همراه خاله فهیمه یه مهمونی کوچولو براتون بگیریم دلم میخواست همه چیز با نظر شما باشه آخه روز تو بود تنها بهونه من برای زندگی ازت پرسیدم شام چی درست کنم میخواهی بر...
22 شهريور 1392

نصایح مادرانه

دخترکم « دوستت دارم» را من دلاویز تزین شعر جهان یافته ام تو هم ای خوب من! این نکته به تکرار بگو! این دلاویزترین شعر جهان را، همه وقت نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو! «دوستم داری»؟ را ازمن بسیار بپرس! «دوستت دارم» را، با من بسیار بگو! ...
5 شهريور 1392

جشن شب عید

الینای خوب و نازم روز 27 اسفند ماه مهد کودک به مناسبت آغاز بهار جشن گرفته بود و هنرمنداش 50 تا فرشته آسمونی بودند که یه سری برنامه خیلی قشنگ رو به زیبایی اجرا کردند اون فرشته ها شما و دوستای نازت بودید که بعد از ظهر خیلی قشنگی رو برای ما ساختید .برنامه تان با سوره والعصر که به زبان انگلیسی بود شروع شد وبعد نیایش و سرود ای ایران و سرود خوش آمد گویی ونمایش زبان -باله و ژیمناستیک -سرود گل پامچال - پرده خوانی شاهنامه -شعر سیب فروش -سفره هفت سین -سرود حاجی فیروز -و در آخر هم دادن جوایز که خودمان برایتان تهیه کرده بودیم و برنامه آتیش بازی . شما دو روزی بود که مریض شده بودی و به ضرب دارو و آمپول توانستی به جشن برسی و به خاطر خواب آور بودن دارو ها ...
4 شهريور 1392

زبان انگلیسی

سلام به عزیزترینم دختر نازم تنبلی های مامان رو ببخش  کلی مطالب از قبل از عید تا حالا مونده که برات بزارم اما فرصت نشده البته همه اش هم تقصیر من نیست شما هم بی تقصیر نیستی تازه گیها  روی اینکه پای کامپیوتر بشینم یا با نت کار کنم خیلی حساس شدی .الان هم که این چند سطر را مینویسم از دستم ناراحتی  و همش میگی من با کامپیوتر کار دارم آخه گلم پس من کی خاطرات قشنگه با هم بودنمون رو برات بنویسم امروز داشتم وسائل مهدت را جمع میکردم که چشمم افتاد به کارنامه زبانت فکر کردم خالی از لطف نیست بزارم در وب تا به عنوان اولین مدرک برایت بماند .   ترم بهار         ترم زمستان   ...
4 شهريور 1392

نقاشی های الینا

سلام دختر هنرمندم خوبی مامانی . عزیز دلم یکی از کلاسهای فوق برنامه مهد کلاس نقاشی بود و من شما را در این کلاس ثبت نام کردم و مربی کلاس خانم امانت گفت یک ماه فرصت میخوام با بچه ها کار کنم اونهایی که استعداد دارند رو معرفی میکنم . بعد از یک ماه به مربیت زنگ زدم و او گفت الینا فوق العاده است درسته که خیلی شیطونه اما خیلی هم با استعداد است . وقتی از خودت پرسیدم که دوست داری کلاس نقاشی رو ادامه بدی  گفتی مامانی من قاشقشم تو رو خدا بزار برم کلاس . من هم از خدا خواسته چون خودم عاشق نقاشیم و همیشه آرزوم بود بتونم روی بوم نقاشی کنم ولی هیچ وقت دنبالش نرفتم !!! تصمیم گرفتم تو رو بزارم کلاس و نتیجه اش این چند تابلو شد     &nbs...
2 تير 1392