تولد یک سالگی
باورم نمیشه که یک سال از آمدنت میگذره . یعنی یک ساله که تو پا به زندگیم گذاشتی؟ از روزی که آمدی معنی واقعی زندگی کردن را فهمیدم . برای اولین سالروز تولدت تداری یک جشن بزرگ رو دیدم .
از 10 روز مانده به تولد شروع کردم به مقدمات مهمانی اولین کار تهیه لیستی از مهمانها بود . بعد همراه بابایی رفتیم و یه کارت دعوت خوشگل برای گل دخترمون انتخاب کردیم و خریدیم . کارتها رو برای مهمونها بردیم و آنها رو برای جشن تولد شما دعوت کردیم . ما حدود 45 نفر مهمون داشتیم که از اقوام پدری و مادری و دوستان بودند.
(بقیه در ادمه مطلب)
باورم نمیشه که یک سال از آمدنت میگذره . یعنی یک ساله که تو پا به زندگیم گذاشتی؟ از روزی که آمدی معنی واقعی زندگی کردن را فهمیدم . برای اولین سالروز تولدت تداری یک جشن بزرگ رو دیدم .
از 10 روز مانده به تولد شروع کردم به مقدمات مهمانی اولین کار تهیه لیستی از مهمانها بود . بعد همراه بابایی رفتیم و یه کارت دعوت خوشگل برای گل دخترمون انتخاب کردیم و خریدیم . کارتها رو برای مهمونها بردیم و آنها رو برای جشن تولد شما دعوت کردیم . ما حدود 45 نفر مهمون داشتیم که از اقوام پدری و مادری و دوستان بودند.
برای سفارش کیک حسابی وسواس به خرج دادم و در نهایت با عمو یاسر خاله فهیمه رفتیم رنگارنگ و یه کیک دو طبقه که طبقه بالایی یه عروسک بود را سفارش دادیم .
یه روز هم به اتفاق خاله فهیمه رفتیم و وسایل تزئین اتاق رو خریدیم وبه خیاط یه لباس عروس برای عروسکم سفارش دادیم . برای میز عصرانه هم با خاله مریم و الهام سمبوسه و کپه درست کردیم . رول کالباس و سالاد اویه و ژله و دسر رو هم خودم درست کردم . حورا جون زحمت عکاسی و فیلمبرداری ازمراسم رو کشید .
دختر نازم روز جشن شما اصلا خوش اخلاق نبودی دوست نداشتی توی جمع و شلوغی باشی مدام گریه میکردی و در خروجی رو بهم نشون میدادی و میخواستی بیارمت توی اتاق خودت تا راحت باشی . کلی زحمت کشیدم تا آرومت کنم و چند تا عکس ازت بگیرم . بعد از گرفتن عکس که بردمت توی اتاق خسته بودی و زود خوابت برد و برای فوت کردن شمع ها و بریدن روی کیک از خواب بیدار نمیشدی از بابایی کمک گرفتم تا بیدارت کنه اما دوست نداشتی دوباره توی جمع برگردی و مرتب گریه میکردی به خاطر همین نتونستم عکسهای خوبی ازت بگیرم . جالبه بعد از رفتن مهمونها و کمتر شدن جمعیت و آمدن بابا و دایی ها و بقیه آقایون آروم شدی و تازه سرحال آمده بودی باهاشون میرقصیدی و براشون میخندیدی و شاد بودی .پرنسس رویاهای من الهی صد و بیست ساله بشی.
الینا وبابایی
فرشته کوچولو در آغوش خاله و محمد
عروسک وخاله جونی وعمو یاسر
جگر مامان و دایی امید و زن دایی
الی عسلی و دایی امیر
کیک عروسکی
سالاد الویه شکل آدمک
سالد الویه شکل پروانه
میزشام