دختر نازم روز جمعه 29شهریور جشن عقد پسر داییم بودکه مصادف شده بود با تولد من ( شب قبلش دایی امیر و امید به همراه خانواده هایشان مهمانمان بودند و یه جشن تولد کوچک گرفتیم که البته خاله فهیمه به علت سفر به شمال غایب بود ) دایی محسن به علت تعداد زیاد خانواده از بزرگای فامیل دعوت کرده بود . از وقتی که مامان فریده و بابا محمد رضا رفتند پیش خدا فامیل من را که فرزند اول هستم به جای آنها می دانند از این رو ما هم دعوت داشتیم جشن صبح بود . شما چون خاله مریم (دختر دایی من ) هم دعوت داشت و میتوانستی با دخترش ثنا بازی کنی خیلی خوشحال بودی ساعت 11 بود که رسیدیم سالن از همان ابتدا شروع کردی به شیطنت و بین سالن آقایان و خانم ها در حرکت بودی .......