الیناالینا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

الینا فرشته کوچک خوشبختی

حکایت مشکل شنواییت در دو ماهگی

1391/10/26 12:41
نویسنده : مامان شیدا
955 بازدید
اشتراک گذاری

دو سه روزی بود که حس میکردم صدا ها را نمی شنویی وقتی به دیگران میگفتم همه میگفتند تو روی الینا حساس هستی اما من می دیدم وقتی خوابی صدای زنگ تلفن صدای جارو برقی یا به صدای سرفه خودم در کنارت هیچ عکس العملی نشان نمی دهی خیلی نگران بودم بردمت برای تست شنوایی . دستگاهی را به سرت وصل کردند و... اما هیچ اثری از شنوایی نشان نداد دکتر گفت باید با دستگاههای پیشرفته تر تست شود که باید بچه را بیهوش کرد . نمیدانی چه حالی داشتم شب تا صبح گریه کردم به بابایی می گفتم بعد از این همه سال خدا بهم بچه داده  حالا ناشنواست تحمل این یکی را دیگه ندارم . هر چی بابا میگفت راضی باش به رضای خدا میکفتم نه دیگه نمیتوانم ازعهده این یکی بر نمی آیم . بابا قاسم رفته بود بیمارستان و وقت معاینه گرفته بود.آمد خانه و گفت بیا ببریمش یک جای دیگر تست شنوایی. آماده ات کردم و رفتیم کلینیک یه خانم دکترجوانی بود وقتی حال من را دید که بی تاب هستم و زیر لب دعا میخوانم و گریه میکنم چند بار تست کرد و گفت دخترت کر ولال نیست اما شاید مجبور باشد از سمعک استفاده کند.حس میکنم یه فشاری پشت پرده گوشش هست چهل روز دیگه بیارش باز تست کنم تا جواب قطعی بدم اما من تا چهل روز دیکه میمردم خدایا به دادم برس .آمدیم خانه زنگ زدم به سنگ صبورم خاله نسرین ( دوستم ) ماجرا را برایش تعریف کردم گفت الان میام پیشت .وقتی آمد گفتم نسرین جان تو ساداتی از جدت امام سجاد بخواه بچه ام را شفا بده من طا قت این مصیبت را ندارم .خاله نسرین رفت تو اتاق تا نماز بخواند دیدم سر به سجده گذاشته وگریه میکند و برایت امن یجیب میخواند .  وقت حمام ات بود بردمت حمام و خاله نسرین تو را گرفت و لباس تنت کرد و بهم گفت شیدا جان وقتی با الینا حرف میزنم ساکت میشه وبه خدا قسم میشنود انقدر بی تابی نکن .                                                         عصر ان روز تو خوابیده بودی تلفن زنگ زد .از صدای آن از خواب پریدی باورم نمیشد یعنی معجزه شده بود و تو شفا گرفته بودی  با دست محکم زدم روی میز از صدایش ترسیدی و زدی زیر گریه . تو گریه میکردی و من از شادی اشک میریختم و.... گریهلبخند   وقتی بابایی امد خانه و ماجرا را شنید خدا را شکر کرد و گفت دیدی از لطف خدا نا امید شده بودی .  برای اطمینان بردمت پیش دکتر داد آفرین وقتی معاینه ات کرد گفت      گوش ات چرک دارد و به پرده گوش فشار میآورد آنتی بیوتیک تجویز کرد بعد از پنج روز مصرف دارو عفونت از بین رفت و تو فرشته کوچک من خوب شدی .

                                خدایا هزاران بارشکرت                                                              

  

                                                                    

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله فهیمه
12 مهر 91 9:42
ای جانم چی کشیدی خواهری آدم تا خودش مادر نشه این حساسیت ها رو نمیفهمه