عید غدیر و بازدید از برج میلاد
چهار شنبه بعد از ظهر طبق معمول با هم خوابیده بودیم که بابایی آمد خونه و گفت شما ها که هنوز خوابیدید ما هم چشمامون رو به زور باز کردیم و گفتیم سلام بابا جون گفت براتون یه چیز خوشمزه خریدم کی میره بیاره که تو از جا پریدی و گفتی مــــن مــــن و رفتی تو آشپز خونه و جعبه شیرینی رو که بابایی به مناسبت شب عید غدیر خریده بود آوردی تو یه چشم به هم زدن نصفش رو تموم کردیم بعد بابایی گفت براتون یه سورپرایز دارم بلند شید حاضر بشید میخواهیم بریم یه جایی من تنبلیم می آمد گفتم حالا بگو کجا وقتی گفت بریم برج میلاد تو کلی خوشحالی کردی و من هم ناچار آماده شدم و راه افتادیم وقتی رسیدیم دیدیم چقدر شلوغه آخه هم 3 تا کنسرت بود هم برنامه جشن کانال پنج که مستقیم از تلویزیون پخش می شد . اول رفتیم و در جشن شرکت کردیم برنامه جالب و شادی بود طنز و ... از خواننده ها هم امیر تاجیک رو دعوت کرده بودند که چند تا آهنگ زیبایش را خواند .... بعد رفتیم یه گشتی در محوطه زدیم و از نمایشگاه صنایع دستی عشایر دیدن کردیم هر کدام غذای محلی خود را عرضه می کردند که نوعی آش و نان و شیرینی محلی بود ماهم از سیاه چادر آذر بایجان کوفته تبریزی گرفتیم که شما خیلی خوشت آمد . تو دلت می خواست بری بالای برج اما ساعت 11 شده بود و بابا جون بهت قول داد فردا بیاییم تا برویم بالای برج بعد شام به پیشنهاد شما پیتزا و سیب زمینی کبابی خوردیم و آمدیم خانه روز عید نزدیکای ظهر برای کاری یه سر رفتیم خانه خاله مریم (دوست مامان ) بابا گفت ما میخواهیم بریم برج میلاد تا به قول خودم عمل کنم و الینا رو ببرم بالای برج آنها هم گفتند ما هم می آییم و عصری به اتفاق رفتیم . برج از شب قبل خیلی شلوغ تر بود اول رفتیم یه دور زدیم و کلی عکس انداختیم بعد رفتیم بالای برج شما که خیلی خوشحال بودی و یه جورایی هم یادت رفته بود مامانی هم داری تا می گفتم دستت رو بده به من می چسبیدی به خاله مریم یا دست محدثه رو می گرفتی... یا در حال آتیش سوزاندن بودی ...خلاصه اون شب کلی گشتیم و خوش گذروندیم و شام هم ساندویچی که به پیشنهاد من از بیرون تهیه کرده بودیم رو خوردیم (آخه کیفیت پیتزایی که شب قبل خوردیم اصلا خوب نبود ) اما بوی آش بد جوری همه مان رو به هوس انداخته بود به همین خاطر چند تا کاسه آش دوغ و رشته هم گرفتیم و خوردیم که خیلی توی هوای سرد چسبید و حدود ساعت 12 بود که برگشتیم.این هم چند تا از عکسهای شما
دخملی در کنار نماد سکه های باستانی
الینا در بالای برج
ماشین دلخواه الینا که می خواهد وقتی بزرگ شد بخرد
الینا در کنا محدثه
بقیه عکسها در ادامه مطلب
سیب سبز و دختر شیطون بلا
غرفه صنایع دستی چهار محال بختیاری
عروسک من در حال امتحان کلاه های محلی
هنر نمایی ناشنوایان
امیر تاجیک در حال اجرا
پدر و دختر . و مادری که روی زمین ولو شده تا عکس هنری بگیرد
چادر عشایر آذربایجان
کوفته های خوشمزه تبریزی
چادر ایل قشقایی و اصرار دخملی برای خریدن لباس محلی
لباس سایز دخی پیدا نشد
من گمشمه بریم شام بخوریم دیگه
من و بابایی مشغول صحبت که یهو دیدیم الینا خانوم اینجوریه
فیگور الینایی
دختری جلوی آیینه محدب و مقعر