الیناالینا، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

الینا فرشته کوچک خوشبختی

عید غدیر و بازدید از برج میلاد

1392/8/10 19:40
نویسنده : مامان شیدا
2,090 بازدید
اشتراک گذاری

 

                   الی در کنار برج

چهار شنبه بعد از ظهر طبق معمول  با هم خوابیده بودیم که بابایی آمد خونه و گفت شما ها که هنوز خوابیدید ما هم چشمامون رو به زور باز کردیم و گفتیم سلام بابا جون گفت براتون یه چیز خوشمزه خریدم کی میره بیاره که تو از جا پریدی و گفتی مــــن مــــن و رفتی تو آشپز خونه و جعبه شیرینی Peixolat Peixolat حلاو آب Peixolatرو که بابایی به مناسبت شب عید غدیر خریده بود آوردی تو یه چشم به هم زدن نصفش رو تموم کردیم بعد بابایی گفت براتون یه سورپرایز دارم بلند شید حاضر بشید میخواهیم بریم یه جایی من تنبلیم می آمد گفتم حالا بگو کجا وقتی گفت بریم برج میلاد تو کلی خوشحالی کردی smileyو من هم ناچار آماده شدم و راه افتادیم وقتی رسیدیم دیدیم چقدر شلوغه آخه هم 3 تا کنسرت بود هم برنامه جشن کانال پنج که مستقیم از تلویزیون پخش می شد . اول رفتیم و در جشن شرکت کردیم برنامه جالب و شادی بود طنز و ... از خواننده ها هم امیر تاجیک رو دعوت کرده بودند که چند تا آهنگ زیبایش را خواند .... بعد رفتیم یه گشتی در محوطه زدیم و از نمایشگاه صنایع دستی عشایر  دیدن کردیم هر کدام  غذای محلی خود را عرضه می کردند که نوعی آش و نان و شیرینی محلی بود ماهم  از سیاه چادر آذر بایجان  کوفته تبریزی گرفتیم که شما خیلی خوشت آمد . تو دلت می خواست بری بالای برج اما ساعت 11 شده بود و بابا جون بهت قول داد فردا بیاییم تا برویم بالای برج بعد شام به پیشنهاد شما پیتزا Peixolat برگر Peixolat پیتزا Peixolatو سیب زمینی کبابی Peixolat برگر Peixolat پیتزا Peixolatخوردیم و آمدیم خانه روز عید نزدیکای ظهر برای کاری یه سر رفتیم خانه خاله مریم (دوست مامان ) بابا گفت ما میخواهیم  بریم برج میلاد تا به قول خودم عمل کنم و الینا رو ببرم بالای برج آنها هم گفتند ما هم می آییم و عصری به اتفاق رفتیم . برج از شب قبل خیلی شلوغ تر بود اول رفتیم یه دور زدیم و کلی عکس انداختیم بعد رفتیم بالای برج شما که خیلی خوشحال بودی و یه جورایی هم یادت رفته بود مامانی هم داری تا می گفتم دستت رو بده به من می چسبیدی به خاله مریم یا دست محدثه رو می گرفتی... یا در حال آتیش سوزاندن بودی smiley...خلاصه اون شب کلی گشتیم و خوش گذروندیم و شام هم ساندویچی 18.gifکه به پیشنهاد من از بیرون تهیه کرده بودیم رو خوردیم (آخه کیفیت پیتزایی که شب قبل خوردیم اصلا خوب نبود ) اما بوی آش بد جوری همه مان رو به هوس انداخته بود به همین خاطر چند تا کاسه  آش دوغ و رشته هم گرفتیم و خوردیم  که خیلی توی هوای سرد چسبید و حدود ساعت 12 بود که برگشتیم.این هم چند تا از عکسهای شما

 

 

         نمای برج میلاد

    دخملی در کنار نماد سکه های باستانی

         الی در کنار طرح سکه های باستانی

     الینا در بالای برج

         شیطونک در بالای برج

       ماشین دلخواه الینا که می خواهد وقتی بزرگ شد بخرد

          الی و ماشین الفرامو فرانسوی

             الینا در کنا محدثه             

          الی و محدثه

 

بقیه  عکسها در ادامه مطلب

 

      

 

سیب سبز و دختر شیطون بلا

        الیناو سیب بزرگ

  

   غرفه صنایع دستی چهار محال بختیاری

        الی در حال ور رفتن با سماور سنتی

      عروسک من در حال امتحان کلاه های محلی

        الی با کلاه قشقایی

        الی با کلاه سنتی

      هنر نمایی ناشنوایان

        کنسرت ناشنوایان در برج میلاد

     امیر تاجیک در حال اجرا

        الی در کنسرت امیر تاجیک

     پدر و دختر  .  و مادری که روی زمین ولو شده تا عکس هنری بگیرد

                      الی و بابایی در کنار برج میلاد

       الی در کنار سکه

     چادر عشایر آذربایجان

       الی و سیاه چادر آذر بایجان

    کوفته های خوشمزه تبریزی

       دخملی در کنار کوفته تبریزی

    چادر ایل قشقایی و اصرار دخملی برای خریدن لباس محلی

       دخی و سیاه چادر قشقایی

      لباس سایز دخی پیدا نشد

       الی و سیاه چادر قشقاییها2

      من گمشمه  بریم شام بخوریم دیگه

       دخملی من

       من و بابایی مشغول صحبت که یهو دیدیم الینا خانوم اینجوریه  تعجب

       الی عـــــــــشق نوشیدنی

     فیگور الینایی

       فیگورهایی از نوع الینایی

       دختری جلوی آیینه محدب و مقعر

       دخملی و آیینه محدب

       دخی و آیینه مقعر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)