تولد الینا
ای همه عشق ، همه زندگی ، همه زیبایی، از لحظه بودنت واژه شکر و سپاس از پروردگار را برلبانم جاری ساختی و من هر روز هزاران هزار بار خداوند را شاکرم که تو را -بهترین هدیه اش را - به من بخشید ، من خوشبختی را با تمام وجود در بودن در کنار تو احساس میکنم و عشق را در نی نی نگاهت لمس میکنم . بی نهایت دوستت دارم و برای شادی و خوشبختی ات از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نخواهم کرد .
و امروز سالگرد تولد توست روزی که زیباترین، شیرین ترین و بهترین لحظه در زندگی ماست .امروز بیاد ماندنی ترین روز در زندگی من و بابایی است.
تو پنج ساله میشی ....چقدر زود و چه شیرین گذشت تو در آغوش من پا گرفتی و با خنده هایت به من زندگی بخشیدی . یک دنیا دوستت دارم تولدت مبارک گلم ....
همه میگن عشق یعنی دوست داشتن
اما من میگم عشق یعنی
یکی مثل تـــــ و داشتن
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یه کیک خیلی خوش طعم ، با چند تا شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم
به خاطر وجودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی
ببین تو آسمونا پر از نور و پرنده ست
تو قلبا پر عشقه رو لبها پر خنده ست
واسه تولد تو باید دنیا رو آورد
ستاره رو سرت ریخت تو رو تا آسمون برد
اینا یه یادگاری توی خاطره هاته
ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد
تولدت عزیزم پراز ستاره بارون
پر از باد کنک و شوق، پر از آینه و شمعدون
الهی که همیشه واسه تبریک امروز
بیان یه عالم عاشق ، بیاد هزار تا مهمون
دختر ناز و قشنگم امسال تولدت مصادف شده بود با چهاردهم محرم به همین علت تصمیم گرفتیم جشن تولدت را موکول کنیم به بعد از ماه صفر. بهترین تاریخ برای گرفتن جشن 16 دی ماهه . زیبا ترین روز زندگی من و بابایی روزی که شما را بعد از 49 روز از بیمارستان به خانه آوردیم . و اما برای روز تولدت یه جشن کوچولو گرفتم که خاله جون هم در آن شرکت کرد خودت برنامه رو از قبل تعیین کرده بودی و دستور دادی که 1 - بریم رستوران که وسایل بازی داره تا ما بازی کنیم و شام هم گردالو بخورم (ساندویچ همبرگر ) 2- بریم یه عروسک خودم انتخاب کنم بعد بابایی فرداش بره بخره با کاغذ کادو سیندرلا کادوش کنه و منو سورپرایز کنید 3- منو ببرید دریا میدونم هوا سرده نمیشه رفت توی آب اما من میخوام شن بازی کنم . باشــــــــه مامانی
من و بابایی هم با جان و دل فرمایشات شما رو قبول کردیم . شب تولد رفتیم یه کیک کوچولو خریدیم و رفتیم پیتزا پل خاله اینا زود تر از ما رسیده بودند شما و مهتا تا غذا حاضر بشه رفتید و بازی کردید . بعد از خوردن غذا ؛ کیک رو آوردیم و تولدت مبارک خوندیم و شمع ها رو فوت کردی و نوبت کادو ها شد خاله جون برات یه چتر خوشگل خریده بود (با اینکه تاکید کرده بودم که کادو رو بزار برای جشن تولدش ) من و بابایی هم عروسکی را که انتخاب کرده بودی برایت گرفته بودیم اما (من برای اینکه سورپرایزت کنم بهت گفته بودم رفتیم عروسک رو بخریم آقای فروشنده فروخته بود و تو کلی گریه کردی . و من از دست خودم شاکی که این چه کاری بود که کردم ) وقتی بابایی هدیه ات را آورد و تو و مهتا بازش کردی از خوشحالی جیغ کشیدی و بالا و پایین میپریدی و پریدی بغلم و حسابی بوس بارونم کردی و گفتی مرسی مامانی خیلی دوست دارم . الکی گفتی عروسک رو فروخته بود و من برایت توضیح دادم که : بله میخواستم سورپرایزت کنم عزیز دلم خیلی خوشحال بودی همش میخندیدی و شادی میکردی . بهم گفتی مامانی نمیتونم نفس بکشم انقدر خوشحالم و من برایت توضیح دادم که ذوق زده شدی . از رستوران تا خونه هزار بار من و بابایی رو بوسیدی و بابت کادو تشکر کردی (قربون مهربونیت برم عزیز دلم ) فردا صبح یعنی روز تولدت حدود ساعت 10 آمدیم مهد دنبالت تا بریم دریا الهام جون مربی مهد باور نمی کرد که ما به خاطر اوامر شما میخواهیم یک روزه بریم شمال و برگردیم و بابا جون توضیح داد که وقتی شاهزاده خانوم دستور میدهند ... خلاصه تا دریا با عروسکت که اسمش را پریناز گذاشته بودی کلی بازی کردی و ازش عکس و فیلم گرفتی وقتی رسیدیم اول رفتیم رستوران ناهار خوردیم که شما جز یه دوغ و نوشابه لب به هیچ چیز نزدی . بعد رفتیم کنار ساحل متل قو و چند ساعتی بازی کردی و... کلی بهمون خوش گذشت یه عالمه عکس گرفتیم و به صدای موجها گوش کردیم و با میوه و کیک و کافی میکس از خودمان پذیرایی کردیم . با کلی انرژی مثبت نزدیک های غروب آفتاب هم برگشتیم به سمت خانه .
کیکی که به اجبار انتخاب کردیم
شادی و خوشحالی با روشن شدن فشفشه
خوشحالی الینا و مهتا بعد از خاموش کردن شمع
پ.ن : در ضمن میخواستم از دو تا از دوست های عزیزم که در روز تولد الینا پیام گذاشتند و تولدش رو تبریک گفتند تشکر کنم .
27 آبان 1392
تولدت مبارک الینا جونم
مسابقه در خاموش کردن شمع
بریدن کیک
خامه مالیدن به صورت و شادی
باز کردن کادو مهتا
باز کردن کادو مامانی و بابایی
این هم عروسکی که خودت دستور خریدش را داده بودی
قله کندوان و آش رشته
الینا به همراه دخترش پریناز در حال خوردن دوغ
الینا خانوم در حال بازی با غذا
گشت و گذار در محوطه رستوران
ساحل متل قو
پدر و دختر در حال نشان دادن 5 یعنی تولد پنج سالگی
الینا و بابایی ژست میگیرند
الینا بعد از تعویض لباس های خیس
عروسک من :5 سالم شد آخ جـــــــــــون