پا بوس امام رضا

      السلام علیک یا غریب الغربا یا معین الضعفا و الفقرا السلطان                                یا ابل الحسن یا علی ابن موسی الرضا 

عزیز دلم قبل از اینکه به دنیا بیایی نذر و عهدی داشتم با آقای مهربانیها ثامن الحجج ...وقتی خدای مهربون تو فرشته کوچک را را از بهشت برامون فرستاد وقت ادای دین بود . اما متاسفانه تا حدود سه سال میسر نشد . بلاخره در یه روز قشنگ خدا 16 مهر امام رضا ما را طلبید درست شب میلاد .

قرار گذاشته بودیم با دایی ها و خاله فهیمه چهار ماشینه بریم . وقتی ساکهامون را می بستم پرسیدی مامانی کجا میریم گفتم میخواهیم بریم مسافرت زیارت امام رضا کلی ذوق کردی و رفتی تو اتاقت چند تا اسباب بازی و دفتر نقاشی و مداد رنگیهات را گذاشتی تو کیفت و غزل (عروسک مورد علاقه ات ) را آماده کردی و گفتی اینها را هم میخواهم بیارم غزل هم میخواد بیاد مسافرت گناه داره تنها باشه گفتم باشه دخترم خلاصه 16 مهر صبح زود همراه خاله فهیمه وعمو یاسر ومهتا کوچولو از کرج راه افتادیم و دایی امید و زن دایی هم تهران به ما پیوستند دایی امیر هم روز قبل رفته بود . توی راه خیلی خانم بودی یا بازی کردی یا خوابیدی شب رسیدیم مشهد تمام شهر نور بود و شادی شربت بود و شیرینی تو وقتی چراقهای رنگی را دیدی  از شادی فریاد کشیدی  دست میزدی و  شعر جشن میلادیه همه جا شادیه گل بریزید میخواندی. سه روزی مشهد بودیم خیلی بهمان خوش گذشت روزی دو سه بار میرفتیم حرم چند بار با بابایی رفتی کنار ضریح و با دستای کوچولوت برای همه مان دعا کردی و وقتی آمدی  با خوشحالی دستای قشنگت را به سر و صورت من کشیدی و گفتی مامانی دستم را زدم به ضریح و دعا کردم دیگه مریض نشی .وقتی که ما دعا میخواندیم با مهتا بازی میکردی ومعلوم بود که خیلی بهت خوش میگذره .  

      الینا درصحن وسرای امام رضا

      الینا و مهتا توی کالسکه در حرم مطهر

            الی در حال بچه داری

   برای گردش به طرقبه شاندیز و کوه سنگی هم رفتیم اما چون شب و روز میلاد بود بیشتر ترجیح میدادیم در حرم مطهر مهمان آن بزرگوار باشیم . این هم چند تا عکس از آن سفر          

                 دخملی در طرقبه

          الینا و مهتا درکنار رستوران پسران کریم               

                   الینا در کوه سنگی