از پستانک کرفتن الینا
شیرین عسلم حالا وقت خان سوم رسیده یعنی از پستانک گرفتنت از عطاری سبزه زرد گرفتم و پستانکت را در آن زدم وقتی آن را خوردی گفتی تخه مامانی بوسور ش(بشورش) با اینکه بوی بدی میداد خوردی و به روی خود نیاوردی یک هیچ به نفع شما . فردای آن روز سبر زرد را در آب خیساندم و سه ساعتی پستانک را در آن گذاشتم تا حسابی به خوردش برود به طوری که رنگش عوض شد . وقتی دیدیش کمی نگاهش کردی و گفتی چی شده گفتم هاپو آمده دهن زده با گریه گفتی بوسورش شستمش اما فرقی نکرد ناچار به دهان گذاشتی آنقدر بد بو و تلخ شده بود که پرتش کردی و گفتی بده به هاپو تا شب هی آمدی و پستانکت را خواستی و وقتی که میدیدی هنوز بوی بد میده نا امید و گریان میرفتی تو زجر میکشیدی و من هم .....
آن شب به سختی خوابیدی چند روزی سختی کشیدی تا به کلی فراموش کنی خیلی سخت بود اما بالاخره تمام شد خدا را شکر این هم از خان سوم و غولی که من وتو با هم شکستش دادیم پاره تنم