جشن عقد
دختر نازم روز جمعه 29شهریور جشن عقد پسر داییم بودکه مصادف شده بود با تولد من ( شب قبلش دایی امیر و امید به همراه خانواده هایشان مهمانمان بودند و یه جشن تولد کوچک گرفتیم که البته خاله فهیمه به علت سفر به شمال غایب بود ) دایی محسن به علت تعداد زیاد خانواده از بزرگای فامیل دعوت کرده بود . از وقتی که مامان فریده و بابا محمد رضا رفتند پیش خدا فامیل من را که فرزند اول هستم به جای آنها می دانند از این رو ما هم دعوت داشتیم جشن صبح بود . شما چون خاله مریم (دختر دایی من ) هم دعوت داشت و میتوانستی با دخترش ثنا بازی کنی خیلی خوشحال بودی ساعت 11 بود که رسیدیم سالن از همان ابتدا شروع کردی به شیطنت و بین سالن آقایان و خانم ها در حرکت بودی .......
نویسنده :
مامان شیدا
10:49
نصایح مادرانه
دختر گلم تنها بهونه من برای زندگی خدا میدونه که نفسم به نفست بنده امیدوارم خدا تو رو برام نگه داره وتا زمانی که زند ه ام غم وغصه و ناراحتی رو تو چهرت نبینم اگه یه روزی قرار باشه جونم گرو خوشبختی وخوشحالی تو بذارم با کمال میل این کار رو میکنم من با وجود تو, تو دنیا همه چیز دارم طعم همه لذتهای دنیا رو چشیدم آرزوم اینه که به خدا در هر شرایطی چه با من وچه بدون من ایمان داشته باشی وقبولش داشته باشی وقبل از هر کس وهر چیز خدا اولین دوستت باشه چون فقط اینجوری میتونی به هرچی که میخوای برسی &nb...
حکایات من و الینا
عروسک قشنگ من تازگیها خیلی قرتی شدی همش جلوی آیینه هستی وقتی موهات رو میبندم با یه وسواسی خودت رو تو آیینه نگاه میکنی و بعضی وقتها میگی مامانی اصلا خوشگل نشدم یه جور دیگه ببند .یا ازم لوجه بت (روژ لب)میخواهی وقتی هم که بهت میگم دخترا نباید آرایش کنند میگی یعنی دخترا نباید خوشگل بشن .میگم شما همینجوری هم زیبا هستی دخترا میتونن لاک بزنند و موهاشون رو قشنگ ببندند اما زیر بار نمیری تا میبینی مامان رژ زده میگی مامانی یه بوس بده جیجرم حال بیاد بعد لبهات رو محکم به لبم میمالی تا تموم رژ مالیده بشه روی لبهات آخر سر مجبور شدم برات چرب لب بخرم تا دست از سرم برداری ...
نویسنده :
مامان شیدا
0:12
تولد الینا
ای همه عشق ، همه زندگی ، همه زیبایی، از لحظه بودنت واژه شکر و سپاس از پروردگار را برلبانم جاری ساختی و من هر روز هزاران هزار بار خداوند را شاکرم که تو را -بهترین هدیه اش را - به من بخشید ، من خوشبختی را با تمام وجود در بودن در کنار تو احساس میکنم و عشق را در نی نی نگاهت لمس میکنم . بی نهایت دوستت دارم و برای شادی و خوشبختی ات از هیچ تلاش و کوششی فروگذار نخواهم کرد . و امروز سالگرد تولد توست روزی که زیباترین، شیرین ترین و بهترین لحظه در زندگی ماست .امروز بیاد ماندنی ترین روز در ...
تاسوا و عاشورا 92
عزاداری به روایت تصویر بابایی و دایی امیر در حال آبکش کردن برنج نذری دایی امیر شله زرد نذری ما در روز تاسوا دسته عزاداری جلو خانه دایی امیر عصر تاسوا صبح عاشورا موقع پخش کردن شیر کاکائو نذری که برای سلامتی شما نذر کرده بودم &...
یه شب تابستانی در پارک
عروسک قشنگ من غروب یه روز قشنگ شهریور ماه که شما و مهتا از صبح با هم بودید و خیلی دخترای خوب و حرف گوش کنی بودید و اصلا من و خاله جون رو اذیت نکردید (این حرف را خیلی جدی نگیر چون تو و مهتا وقتی با هم هستید ما از دستتان یا و هستیم ) تصمیم گرفتیم بریم پارک تا شما کمی بازی کنید و خوش بگذرانید .وقتی شما سوار قطار بودید و مشغول بازی یه خانم مسنی من رو صدا کرد و پرسید اهل مطالعه هستی کمی تعجب کردم و گفتم اگه این وروجک ها بگذارند بله بعد سه تا کتاب رمان به من نشان داد و گفت اینها را این خانم نوشته و اشاره کرد به دختر خانومی که روی ویلچر نشسته بود موضوع برایم جالب شد کتاب ها را گرفتم و در پشت یکی از کتابها به طور خلاصه بیوگرا...